ادامه مطلب...

در این هفته ای که روز ولنتاین را پیش رو داشتیم  و اکثرا به فکر خرید خرس عروسکی و جعبه های شکلات بودند، عده ای هم بودند که ترجیح می دادند در این روز به همدیگر کتاب هدیه بدهند.

به عنوان مدیر خانه کتاب برای من باعث افتخار است که مراجعان از ما سراغ کتاب های مناسب و با موضوع عشق را  می گیرند تا در این روز به محبوب شان هدیه بدهند.

و چه جمله قشنگی امروز از یکی از بانوان مراجعه کننده به خانه کتاب  شنیدم که گفت: « مگه هدیه ای بهتر و ماندگارتر از کتاب هم داریم » صد البته که نداریم ....

و ناخودآگاه ذهنم به سمت کتاب « ملت عشق » رفت.

کتابی که از عشق می گوید از عشق های زمینی انسان به انسان تا عشقی فراتر، عشق انسان به خدا.

کتاب « ملت عشق » که توسط «الیف شافاک» نویسنده اهل ترکیه نوشته شده و در سال ۲۰۱۰ به یکی از پرفروش ترین کتاب های تاریخ ترکیه تبدیل شد، روایتگر دو داستان موازی از دو عشق، یکی در قرن هفتم و دیگری در قرن معاصر، سخن می گوید .

قصه اول مربوط به خانم « آلا روبیشتاین » است که در آستانه چهل سالگی در یک انتشارات استخدام می شود و با خواندن داستانی به نام « کفر شیرین » متوجه می شود که معنای عشق واقعی را نمی داند، با وجود اینکه ازدواج کرده و صاحب دو فرزند است. به نظر او عشق حقیقی وجود دارد، گرچه او هرگز تجربه اش نکرده است.

 و قصه دوم از شمس تبریزی در قرن هفتم است. شمس زمانی که در خواب تصویری از مرگش را می بیند  به این  فکر می افتد که برای خود شاگردی شایسته و وارسته پیدا کند تا اطلاعات خود را به او منتقل کند. او برای یافتن چنین شاگردی ابتدا از سمرقند به بغداد و از آنجا به قونیه سفر می کند‌. بالاخره در قونیه مولانا را می بیند.... و این آغاز فصلی تازه در زندگی مولانا می شود

شمس می آید و قلب های شایسته عشق الهی را چون آهن ربایی به سمت خود می کشاند تا مسیر عشق ورزی را به آنها بیاموزد.

مولانا شیفته فلسفه و اخلاق صوفی گری او می شود. و همه چیز را رها می کند و به او و حرفهایش گوش می سپارد.

در قسمت هایی از این کتاب از زبان شمس می خوانیم:

انسان مانند یک کتاب مبین می ماند که منتظر خوانده شدن است.هرکدام از ما در اصل کتابی هستیم که راه می رود و نفس می کشد. کافیست که جوهرمان را بشناسیم. افتاده باشیم یا عاصی، فرقی نمی کند آرزوی یافتن خدا در قلب ما نهفته است از لحظه ای که به دنیا می آییم گوهر درونمان را حمل می کنیم.

و کتاب « ملت عشق » به خوبی نشان می دهد که داستان عشق چه در قرن هفتم باشد چه در قرن معاصر فرقی نمی کند . داستان عشق همیشه زیبا، جذاب و تازه است و از همه  مهم تر عشقی بالاتر از عشق بنده به خدا وجود ندارد.

چنانچه مولانا می گوید:

ما زبان را ننگریم و قال را

ما درون را بنگریم و حال را

ملت عشق از همه دین ها جداست

عاشقان را ملت و مذهب خداست.

هاجر مظاهری

ادامه مطلب...

وقتی می دیدم بچه ها و بخصوص نوجوان ها توی غرفه مخصوص کتاب های نوجوان در خانه کتاب دنبال کتاب « پاستیل های بنفش» می گردند، کنجکاو شدم بدانم موضوع اش چه جذابیتی برای آنها ایجاد کرده که این قدر این کتاب طرفدار دارد.

وقتی کتاب را خواندم دیدم خلاف تصورم کتاب کاملا درام و غم انگیز است. به جرات می توانم بگویم اولین باری بود کتابی در رده سنی نوجوان می خواندم که قهرمان داستانش گرسنه و فقیر بود.

«جکسون پسر بچه ای که حدودا هشت سال داشت در بدترین موقعیت و چالش زندگی اش قرار گرفته بود. پدرش به بیماری ام اس مبتلا شده بود و همزمان شغلش را نیز از دست داده بود به همین خاطر خانواده اش تحت فشار مالی شدیدی قرار گرفته بودند. جکسون و خواهرش(رابین) اکثر روزها چیزی برای خوردن نداشتند. آنها با برشتوک بازی خودشان را سرگرم می کردند تا گرسنگی را از یاد ببرند. کم کم اوضاع بدتر شد و آنها حتی با فروش وسایل منزلشان هم نتوانستند از پس مخارج بیماری پدر و هزینه های زندگی بر بیایند و در آخر به خاطر نپرداختن پول اجاره خانه مجبور شدند چند مدتی را داخل اتومبیل شان در کنار خیابان ها زندگی کنند. پدر و مادر جکسون می کوشیدند اوضاع را عادی جلوه دهند و با شوخی و خنده مسائل تلخ پیش روی شان را از بچه هایشان مخفی کنند. اما دراین بحبوحه جکسون (کرنشا) گربه بزرگی که دوست خیالی اش در گذشته بوده را هر روز می بیند و با او حرف می زند. او متوجه بهم ریختگی شرایط روحی اش می شود، چون می داند داشتن دوستان خیالی مربوط به سال های اولیه زندگی بچه ها هستند. پدر جکسون درآخر یک شغل نیمه وقت و یک «سوییت» کوچک پیدا می کند اما آنها می دانند این پایان سختی های زندگی شان نیست..... و به قول پدرش: زندگی همیشه غافلگیری های زیادی دارد.»

 چند روز پیش داشتم این کتاب را به یکی از دوستان روانشناسم معرفی می کردم .

دوستم ازم پرسید: چرا اسم کتاب پاستیل های بنفش هست؟

گفتم: بخاطر اینکه جکسون، پاستیل های بنفشی رو که خورد نمی دونست واقعی هستند یا به دلیل گرسنگی دچار توهم شده است. دوستم هم مثل من از این کتاب خیلی خوشش آمد. و گفت: این کتاب بیشتر یه کتاب روانشناسیه.

نوجوانان و کودکانی که به خاطر فقر و فشارهای زندگی دچار اختلالات روانی می شوند. دیدن( کرنشا) در سن هشت سالگی یک زنگ خطره .... توهماتی که نوجوان ها و بچه ها برای فرار کردن از حقایق تلخ زندگی شان به آنها چنگ می زنند و در سایه دوستان خیالی شان غم ها و دردهای شان را پنهان می کنند.

و همه اینها در بزرگسالی عواقبی مثل خشم، نفرت، دو شخصیتی و غیره .... برای آنها به همراه دارد. بعد از رفتن دوستم به فکر فرو رفتم.

«کتاب ها ما را وارد چه دنیای عجیب و غریبی می کنند. ما پا می گذاریم به دنیای درونی انسان های ناشناخته و با تخیلات و تصورات شان همزاد پنداری می کنیم، با قهرمان داستان ها می خندیم و گریه می کنیم و از تجربیات شان استفاده می کنیم. چه خوب که با خواندن کتاب به این تجربه ها می رسیم و در زندگی یک گام به جلو می رویم، نیاز به تجربه کردن واقعی نداریم...»

هاجر مظاهری

ادامه مطلب...

خیلی اتفاقی کتاب ماتیلدا رو از قفسه کتابها برداشتم. راستش اول اسم کتاب توجه ام را جلب کرد. نویسنده کتاب(( رولد دال)) نویسنده مشهور انگلیسی و رده سنی کتاب نوجوانان بود و همین مرا مردد کرد که آنرا بخوانم یا نه !!!؟چند صفحه اول را اجمالی خواندم.

«داستان در مورد دختر بچه ی ۵ ساله ای  به نام  ( ماتیلدا ) که همراه با پدر، مادر و تنها برادرش در روستایی زندگی می کرد بود. داستان به همین سادگی شروع شد و کم کم ماتیلدا لایه لایه به مخاطب معرفی شد. دختر کوچکی که مورد بی توجهی و بی مهری خانواده اش بود. ولی او به رغم تمام این تلخی ها، کودک خودساخته و مستقلی بود. خودش الفبا را یاد می گیرد و شروع به خواندن کتاب می کند و خیلی زود در این راه پیشرفت می کند

به رغم اینکه پدرش او را ابله صدا می کند او سرشار از استعداد است. استعدادی که ابتدا کتابدار تنها کتابخانه روستا را شگفت زده می کند. ماتیلدا که حالا کمی بزرگتر شده کم کم به روش خود از والدینش انتقام می گیرد تا اینکه پا به مدرسه می گذارد. معلمش( خانم هانی) کم کم متوجه هوش فوق العاده او می شود و از مدیر مدرسه (خانم ترانچبال) می خواهد که ماتیلدا را چند کلاس بالاتر بفرستد چون او بیش از یک بچه هشت ساله قدرت یادگیری داشت. اما مدیر زورگو و بداخلاق مدرسه که گاهی بچه ها را مورد ضرب و شتم قرار می داد قبول نمی کند.

رفته رفته رابطه ماتیلدا و معلم دوستانه  می شود. . در این میان معلم متوجه می شود که ماتیلدا قدرت جادویی باور نکردنی دارد. و این آغازگر فصل جدیدی در زندگی ماتیلدا می شود. روزی خانم هانی از راز مهم زندگی اش پیش ماتیلدا پرده برمی دارد و اینجا بود که او شجاعانه وارد عمل می شود و با قدرت جادوییش معلمش را از دردسری بزرگ نجات می دهد.»

‌ وقتی کتاب را تمام کردم واقعا حال خوبی داشتم .داستانی ساده و روان با روایتی زیبا . داستانی بکر و جدید. که برایم بسیار جذاب و دلچسب بود. یاد دختران نوجوانی افتادم که این مدت برای خرید به ( خانه کتاب ) می آمدند. دخترانی باهوش و با استعداد. سرشار از انرژی و فوق العاده کتابخوان و کتاب دوست، درست شبیه ماتیلدا.... که گاهی حسابی شگفت زده ام می کنند. آیا آنها هم مثل ماتیلدا می توانند مستقل و محکم جلوی مشکلات بایستند ؟؟ و یا اینکه آیا کسی هست که استعدادهایشان را کشف کند ؟؟؟ و از همه مهم تر آیا زیر سایه ی حمایت خانواده های شان هستند یا نه؟؟؟

بعد از خواندن این کتاب وقتی والدین برای معرفی کتاب خوب و مناسب برای بالابردن اعتماد به نفس دخترانشان از من راهنمایی می گیرند اول از همه کتاب ماتیلدا را برای شان معرفی می کنم....

به امید روزی که همه کودکان و نوجوانان استعدادهای شان شناخته و کشف شود و با راهنمایی و هدایت بزرگترها از این استعداد در جهت مثبت و ارتقا سطح جامعه به بهترین شکل استفاده کنند.

فقط کافیست راه درست را به آنها نشان دهیم و چه راهنمایی بهتراز یک کتاب......

*مدیر خانه کتاب قشم

ادامه مطلب...

در این روزهایی که به خاطر کرونا کاری جز در خانه ماندن ندارم، بهترین سر گرمی ام خواندن کتابهایم است. حتی گاهی بعضی از کتابها را چندین بار می خوانم . برایم تفریحی بالاتر از کتاب خواندن نیست گرچه گاهی خسته می شوم اما باز می خوانم و می خوانم .... . همانطور که پشت میز نشسته ام و مشغول خواندن کتاب مورد علاقه ام هستم، صدای زنگ آیفون در فضای خانه می پیچید. به سمت آیفون میروم  در حالی که با خود می اندیشم توی این روزهای قرنطینه یعنی چه کسی هوس کرده به خانه ام بیاید با دیدن تصویری که روی آیفون نقش بسته ناگهان چشمانم از تعجب  گرد می شوند . قهرمان رویایی کتاب مورد علاقه ام منتظر است تا درب را برایش باز کنم .....

 از خوشحالی در پوست خود نمی گنجم .با دستانی لرزان از شدت هیجان دکمه آیفون را می زنم. باورم نمی شود او اینجاست.... در خانه ما. صدای پاهایش در راهرو می پیچد و ضربان قلبم با گامهای او هماهنگ می شود.

در اتاق باز می شود و او آرام وارد می شود چشمانم از تعجب گرد می شوند . نه امکان ندارد. بریده بریده می پرسم:  تو.... تو... تو که گرگی ؟ اما توی آیفون....

حرفم را قطع کرد و گفت :

توقع که نداری توی عصر تکنولوژی برای اینکه در را برایم باز کنی به دستانم آرد سفید بزنم یا لباس مادربزرگ را بپوشم!!؟؟

درست می گفت  پرسیدم : نکند می خواهی مرا هم بخوری؟

گفت: خوب نگاهم کن نه دیگر چابکی جوانی ام را دارم و نه دندانی برای شکار.

از طرفی تو حقیقی هستی و من خیال . خیال نمی تواند بر حقیقت غلبه کند.

آرام روی صندلی نشستم و گفتم بشین حتما حرفهای نگفته زیادی داری؟؟

گفت: من تمام حرفهایم را در کتابها و داستانها زده ام اما حیف ...

گفتم: حیف که هیچگاه قهرمان نبودی؟؟؟

گفت: بستگی داره تو قهرمان را  از چه زاویه ای ببینی؟

 اگر من بچه بزغاله ها را شکار نمی کردم پس چطوری شکم خودم و زن و بچه ام را سیر می کردم؟؟

آیا کسی نگران بچه های گرسنه گرگ بود؟

گفتم : تو... توی قصه ها تنها هستی . تا حالا نگفته بودند گرگ زن و یا فرزندی دارد.

گفت: همان بهتر که کسی با احساسات و آبروی آنها بازی نکرد

گفتم : چی شد آمدی پیش من؟؟

آن هم الان توی وضعیت کرونا؟

گفت: کتابخانه ها تعطیل شدند و دلم تنگ شده برای تمام انسانهای کتابخوان .. برای داستانها

گفتم: چه خوب که اینقدر به کتاب  و داستان علاقمندی

لبخندی روی لبهایش نشست و ادامه داد

( عزیزم همه داستان ها در مورد گرگها هستند

هر داستانی که ارزش تکرار شدن داشته باشد در مورد گرگهاس

هر داستان دیگری بیهوده و بی خاصیت است.

همه داستانهای زندگی یا گریز از دست گرگهاست

یا جنگ با گرگها

یا گرفتن گرگها یا رام کردن گرگها

یا پرت کردن دیگری به سمت گرگها تا خودت زنده بمانی و او خورده شود)

ناگهان از خواب پریدم . در حالی که سرم روی کتابی بود که داشتم برای چندین بار می  خواندم .

سرم را بلند کردم. در همان صفحه پیش رویم حرفهای گرگ هنوز ادامه داشت

با صدای بلند سطر آخر کتاب را خواندم

( زندگی یا حتی دویدن به همراه گله گرگهاست

یا تبدیل شدن به یک گرگ و حتی شاید ، تبدیل شدن به یک گرگ است..... مارگارت اتوود)

و کتابم را آرام بستم.

هاجر مظاهری

ادامه مطلب...

همزیستی نیوز - یک پژوهشگر حوزه سیاستگذاری اجتماعی معتقد است بسیاری از سیاست‌هایی که در حوزه آموزش اجرا شده، این امکان را فراهم کرده تا کالایی‌سازی آموزش به سمت قشر خاصی جهت‌گیری داشته باشد.

به گزارش ایرناپلاس، درصد قبولی رتبه‌های برتر کنکور ۹۹ سبب شد تا پرسش‌های مختلفی از تحولات رخ داده در حوزه آموزش کشور مطرح شود. امسال بیش از یک سوم رتبه‌های زیر ۱۰۰۰ کنکور از منطقه یک تهران بودند!
از میان رتبه‌های برتر کنکور ۹۹ فقط سه درصد متعلق به مدارس دولتی بوده و ۷۰ درصد قبول‌شدگان از مدارس تیزهوشان، ۱۴ درصد از مدارس غیرانتفاعی و ‍۱۳ درصد از مدارس نمونه دولتی بوده‌اند. از طرفی دیگر گرانترین مدارس غیردولتی در تهران شهریه‌های بیش از صد میلیونی دارند و متوسط شهریه مدارس غیردولتی در متوسطه اول و دوم ۱۱ و ۱۳ میلیون تومان است.

اکنون این پرسش مطرح می‌شود که چرا جای دانش‌آموزان مدارس عادی و دولتی در میان نفرات برتر کمرنگ است؟

در سه دهه اخیر، آموزش‌وپرورش در ایران فراز و فرودهای زیادی را تجربه کرده است و این روزها هم انتشار این آمار، زوایای پنهان دیگری از وضعیت نامطلوب عدالت آموزشی را بیشتر نشان داد. هر چند پیش از این هم این وضعیت تفاوت چندانی نداشت.

اگر بخواهیم از زاویه دیگری به موضوع عدالت آموزشی بپردازیم، باید به بررسی مدارس رتبه‌های برتر کنکور ۹۹ پرداخت؛ براساس گزارش سازمان سنجش از میان ۴۰ نفر رتبه‌های برتر کنکور ۹۹، ۱۱ نفر تهرانی هستند؛ بیشتر نفرات برتر از مدارس خاص و غیر دولتی‌اند و از میان ۴۰ نفر برتر، ۱۲ نفر دختر و ۲۸ نفر پسرند.
بیشترین رتبه‌های برتر دختر در گروه  هنر است به‌گونه‌ای که هر ۵ نفر نخست را آنها تشکیل می‌دهند؛ پس از آن گروه زبان‌های خارجه قرار دارد که سه نفر از میان ۵ رتبه نخست، دختر هستند.

در گروه آزمایشی رشته ریاضی نیز همه ۱۰ رتبه نخست به پسران اختصاص دارد و در گروه آزمایشی علوم تجربی یک دختر موفق به کسب رتبه هفتم شده است. از ۱۰ رتبه نخست رشته ریاضی، سه نفر از شهر تهران و بقیه از دیگر شهرها هستند.
در گروه آزمایشی علوم تجربی، از میان ۱۰ نفر نخست، ۹ نفر پسر و یک نفر دختر است و سه نفر از تهران و بقیه از سایر شهرها هستند. در گروه آزمایشی علوم انسانی، از میان ۱۰ نفر نخست، ۶ نفر پسر و ۴ نفر دختر هستند و یک نفر از تهران و بقیه از شهرستان‌ها هستند.

بی‌توجهی به توسعه عدالت آموزشی در مناطق محروم
اما چرا وضعیت عدالت آموزشی‌ در کشور به این سمت و سو رفته است؟ امید رضایی پژوهشگر حوزه سیاست‌گذاری اجتماعی در این رابطه به ایرناپلاس می‌گوید: چند سالی است که مقرر شده منابع حاصل از مالیات بنیادها و نهادهای انقلابی به توسعه عدالت آموزشی در مناطق محروم اختصاص یابد؛ موضوعی که تا کنون محقق نشده است.
در تدوین لایحه بودجه سال ۱۳۹۹ دولت فقط حدود ۱۶ میلیارد تومان مالیات برای این بنیادها پیش‌بینی کرده بود که این رقم در کمیسیون تلفیق مجلس به بیش از ۱۵۰۰ میلیارد تومان افزایش یافت. رقمی که بنا بر قانون باید صرف توسعه عدالت آموزشی در مناطق محروم شود.

امیدی ادامه می‌دهد: در لایحه بودجه ۱۳۹۹ اعتبار بیشتر برنامه‌های مربوط به آموزش در مناطق محروم در مقایسه با سال ۱۳۹۸ کاهش یافت؛ درحالی که دانش‌آموزانی که تحت پوشش این برنامه‌ها قرار دارند، بیشتر شده است. تهیه کتاب‌های درسی نیم‌بها و رایگان در مناطق محروم، هزینه ایاب‌وذهاب دانش‌آموزان مناطق محروم، پوشش دانش‌آموزان بازمانده از تحصیل در استان‌های هدف و آموزش پیش دبستانی در مناطق دوزبانه برخی از برنامه‌هایی هستند که اعتبار آنها کاهش یافته؛ این جدا از کمبودهای شدیدی است که به لحاظ امکانات زیرساختی در مناطق محروم وجود دارد؛ از نبود مدرسه گرفته تا مدارس غیراستاندارد و تخریبی.

۸۷ درصد، میانگین سهم دولت‌ها از تأمین مخارج آموزش عمومی در جهان
وی ادامه می‌دهد: این بدیهی است که مالیات پیش‌بینی شده رقمی نیست که بتواند عدالت آموزشی را محقق کند و از سویی عدالت آموزشی در اقتصاد-سیاسی بی‌اعتبار شده، اما با توجه به فلسفه تاسیس این بنیادها حداقل انتظار این است که این منبع را پوچ نکنند و با حداکثر توان مالی و فنی در خدمت تحقق عدالت آموزشی در مناطق محروم باشند.

به گفته وی، امروزه میانگین سهم دولت از تأمین مخارج آموزش عمومی در جهان حدود ۸۷ درصد است. این میزان در اروپا حدود ۹۰ درصد و در ۱۲ کشور اروپایی، دولت بیش از ۹۹ درصد مخارج آموزش عمومی را تأمین می‌کند. اما این نسبت در ایران بین ۶۰ تا ۶۵ درصد برآورد می‌شود؛ این برآورد بدون لحاظ بازار سایه آموزش (بازار کنکور و کلاس‌های تقویتی، نشر کتب کمک‌آموزشی و ...) است.

۵۵ درصد؛ میانگین سهم دولت در تأمین مالی آموزش عمومی در ایران
این پژوهشگر ادامه می‌دهد: یعنی اگر سهم بازار سایه نیز به مخارج آموزشی افزوده شود، سهم دولت در تأمین مالی آموزش عمومی در بالاترین برآورد حدود ۵۵ درصد خواهد بود. نکته قابل توجه این است که این روند کاهش مشارکت دولت در تأمین مالی آموزش در یک دهه اخیر وضعیت نگران‌کننده‌ای یافته و در عمل شاهد دگردیسی مدارس از نهاد اجتماعی به بنگاه اقتصادی و کار و کاسبی هستیم؛ به‌طوری‌که برخی وزیران آموزش‌وپرورش ماموریت اصلی خود را بر درآمدزایی مدارس متمرکز کرده‌ و در این راستا تلاش می‌کنند قوانین بالادستی را یا دور بزنند یا با تفسیر به رأی قوانین، برنامه‌های تبدیل مدارس به بنگاه را پیش ببرند.

امیدی می‌افزاید: برای مثال، در سال ۱۳۹۳ وزیر وقت آموزش‌وپرورش با تفسیر به رأی تبصره ۳ قانون بودجه، اصرار داشت مدارسی را که در موقعیت تجاری قرار دارند از طریق تغییر کاربری به مراکز اداری و تجاری تبدیل کند. هرچند قانونگذاران این تفسیر را نپذیرفتند اما آموزش‌وپرورش این سیاست را از طریق مغازه‌سازی در مدارس، اجاره‌دادن همه یا بخشی از ساختمان مدرسه به بنگاه‌های اقتصادی و غیره پیش برد.

طرح مجلس و تضعیف آموزش‌وپرورش به عنوان یک نهاد عمومی
این استاد دانشگاه ادامه می‌دهد: طیفی از نمایندگان مجلس نیز از سال گذشته طرحی با عنوان «اصلاح برخی مقررات اداری و مالی آموزش‌وپرورش» را در دستور کار مجلس قرار داده‌اند که به‌موجب بند۲ این طرح، وزارت آموزش‌وپرورش مکلف شده (با قید مکلف‌شدن) املاک مازاد واقع در بر خیابان‌ها و مناطق تجاری را بدون نیاز به مجوز کمیسیون شهرسازی و معماری تغییر کاربری داده و رأسا یا با مشارکت بخش خصوصی، به‌صورت طرح‌های خدماتی و تجاری احداث کند.
تشخیص مازاد بودن املاک نیز به خود آموزش‌وپرورش واگذار شده است. براساس تجربه‌های پیشین و روندهای موجود، پیامدهای اجتناب‌ناپذیر تعیین چنین تکالیفی برای آموزش‌وپرورش چیزی نخواهد بود جز گستراندن بساط رانت و فساد، به‌تاراج‌رفتن اموال عمومی و تضعیف هرچه ‌بیشتر آموزش‌وپرورش به عنوان یک نهاد عمومی.

امیدی تشریح می‌کند: سیاست دیگری که در سال‌های اخیر در راستای دگردیسی مدارس به بنگاه اقتصادی در دستور کار قرار گرفته، خرید خدمات آموزشی از بخش خصوصی است. برای این سیاست دو هدف ذکر می‌شود: نخست؛ جلوگیری از ورشکستگی مدارس خصوصی. دوم؛ خرید ارزان‌تر خدمات آموزشی که این هدف در اظهارات رئیس‌جمهوری در زمان تقدیم لایحه بودجه به مجلس نیز تصریح شد که نشان از کم‌توجهی به سیاستگذاری اجتماعی و اهمیت نهادهای عمومی است.

دگردیسی مدارس به بنگاه اقتصادی
وی می‌گوید: متأسفانه دولت به‌هر طریقی به‌دنبال کاهش هزینه‌های خود است و کمترین توجهی به پیامدهای چنین سیاست‌هایی ندارد. در لایحه بودجه سال ۱۳۹۸، ردیف ۴ تبصره ۱۹ و ردیف‌های ۱ و ۳ بند «ب» تبصره ۲۱ دولت مکلف شده که سالیانه ۱۰ درصد دانش‌آموزان را از طریق خرید خدمات از بخش غیردولتی اداره کند و همچنین آموزش‌وپرورش مکلف شده تا پایان سال ۱۳۹۹، حداقل ۵۰ درصد نیروی انسانی مورد نیاز خود را از طریق خرید خدمات تأمین کند.

«طرح خرید خدمات آموزشی از اوایل دهه ۱۹۹۰ در آمریکا شروع شد و جالب اینکه تا سال ۲۰۱۵ یعنی در حدود ۲۵ سال فقط ۶ درصد از دانش‌آموزان آمریکایی ذیل چنین طرحی قرار گرفته‌اند اما ما بنا داریم سالانه ۱۰ درصد را به پیمانکاران این طرح بسپاریم.»

این پژوهشگر توضیح می‌دهد: همچنین بودجه‌ای که دولت آمریکا به این نوع مدارس اختصاص می‌دهد هیچ تفاوتی با مدارس دولتی ندارد. یعنی دولت همان سرانه بودجه مدارس دولتی را به چنین مدارسی هم می‌پردازد. با این‌ وجود این طرح در آمریکا با نقدهای جدی همراه بوده؛ زمینه‌سازی برای بهره‌کشی بیشتر از معلمان، تنزل بیش‌ از پیش شأن معلمی و تبدیل‌کردن آموزش‌وپرورش به صنعتی سوداگرانه از جمله این نقدهاست. این در شرایطی است که در ایران دولت در سال‌های گذشته، کمتر از یک‌چهارم سرانه دانش‌آموزی در بخش دولتی را به طرح خرید خدمت اختصاص داده است. یعنی اگر سرانه دانش‌آموزی در بخش دولتی حدود سه میلیون تومان بوده، تحت خرید خدمت تنها ۷۰۰ هزار تومان در ازای هر دانش‌آموز پرداخت شده است؛ به‌عبارتی می‌توان این گزاره را پذیرفت که نقدهای وارد به چنین طرحی در آمریکا با شدت بیشتری درباره ایران نیز صدق می‌کند.

ضرورت بازنگری دولت و مجلس در حوزه آموزش
وی معتقد است: بسیاری از سیاست‌هایی که در سال‌های اخیر حتی بدون وجود چنین قوانینی در حال اجرا بوده و تصویب بندهای پیش‌گفته در بودجه سال ۱۳۹۸، فقط این امکان را فراهم می‌کند تا آموزش‌وپرورش این بی‌راهه و کالایی‌سازی آموزش به نفع طبقه برخوردار را با شتاب بیشتری طی کند. دولت و نمایندگان مجلس باید مساله آموزش‌وپرورش را با حساسیت بیشتری در نظر قرار دهند و نه‌تنها از تصویب چنین بندهایی در قالب بودجه سنواتی جلوگیری کنند، بلکه روند دگردیسی مدارس (به عنوان نهاد اجتماعی) به بنگاه اقتصادی را متوقف کنند؛ این روند نقض آشکار حقوق بنیادین مردم است.

ادامه مطلب...

همزیستی نیوز - دیگر نه از کری خواندن‌ در آمفی‌تئاترهای دانشگاه خبری است، نه از پلاکاردهای رنگی و پر از شعار، نه از رگ‌های گردن باد کرده و از چشم‌هایی که علیه این یا آن جناح قرمز شده است.

گویی دانشگاه و سالن‌های آمفی‌تئاتر آن که زمانی در حال انفجار جمعیت بود و حتی تا پای صندلی سخنران هم دانشجو می‌نشست به خواب رفته است، خوابی که عده‌ای معتقدند با تغییر نسل و حالا هم با کرونا احتمالا دیگر بیداری برایش در کار نباشد.

دانشجو و دانشگاه که همواره نقطه جوش هیجانات، اجتماعات و برخی تحولات در جامعه محسوب می‌شدند مدت زیادی است-حتی قبل از همه گیری کرونا- خاموش شده‌اند، خاموشی که عده‌ای آن را ناشی از تغییر نسل و عده‌ای دیگر نیز آن را به دلیل افزایش فشارها و سخت‌گیری‌ها نسبت به انجام فعالیت‌های سیاسی دانشجویان و در پی آن بی‌انگیزگی و بی‌تفاوتی دانشجویان و حتی برخی تشکل‌های دانشجویی نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه عنوان می‌کنند.

ادامه مطلب...

این مساله که چرا چند سالی است دانشجویان تمایل چندانی به حضور فعال در برنامه‌ها و مراسمات فوق برنامه‌ای و تشکلی ندارند و چرا نگرانی‌های آنها از سطح جامعه و مباحث کلان سیاسی و اجتماعی، به مسایل صنفی، رفاهی و آموزشی تقلیل پیدا کرده از جمله مسائلی است که جنبش دانشجویی این روزها با آن دست و پنجه نرم می‌کنند، برخی معتقدند دانشجویان در ظاهر آنقدر درگیر مسائل خود شده‌اند که دیگر ترجیح می‌دهند تمام توان و انرژی خود را صرف مسائل دانشگاهی کنند و از حضور در عرصه‌های عمومی پرهیز داشته باشند.

همه این‌ها در حالی است که سال آینده دو انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای شهر و روستا در خرداد ماه برگزار می‌شود، اما انتخابات بدون هیاهوی دانشجو و دانشگاه چگونه خواهد بود؟

دکتر روح‌الله اسلامی، استاد علوم سیاسی و عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی با اعتقاد بر اینکه فضای دانشگاه به صورت مداوم تحت تاثیر فضای بیرون است، افزود: یعنی اگر فضای بیرون ملی است دانشگاه‌ها هم حرکت‌های ملی دارند باز اگر فصا چپ و مارکسیستی شود دانشگاه‌ها هم همین‌طور می‌شوند. اصلی‌ترین دلیلی که برای آن وجود دارد این است که چون در جامعه احزاب کارکرد نهادمند و کارکرد اثربخش ندارند و نمی‌توانند تحولات سیاسی را مدیریت کنند دانشگاه به عنوان یک حزب و تشکل سیاسی وارد فرایند تحولات سیاسی- اجتماعی می‌شود.

این استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد در مورد وقوع تحول نسلی در دانشگاه و نتایج آن عنوان کرد: اکنون تحول نسلی‌ در دانشگاه‌ها در حال اتفاق افتادن است و افرادی وارد دانشگاه می‌شود که این‌ها دیگر خیلی سیاسی نیستند و فضای متفاوتی دارند و تکثر عقاید و تنوعی که در فضای تکنولوژی اطلاعات وجود دارد و توانایی نقش ایفا کردن در عرصه‌های مختلف باعث می‌شود که دیگر نیازی نداشته باشند که خود را با سیاست معنی کنند و دانشگاه دیگر از لحاظ سیاسی مانند قبل پیش‌رو نیست. سیاست به احزاب و گروه‌های تخصصی در جامعه منتقل شده و دانشگاه هم نقش خود را در سیاست به صورت علمی ایفا می‌کند.

ادامه مطلب...

اما محمد جولایی شکیب، دبیر انجمن اسلامی دانشگاه فردوسی نیز در پاسخ به چرایی کمرنگ شدن فعالیت دانشجویان در تشکل‌های دانشجویی به ایسنا می‌گوید: این مسئله مانند سایر مسائلی که اتفاق می‌افتد، دارای عوامل و ریشه‌های مختلفی است. یکی از مواردی که در کمرنگ شدن فعالیت دانشجویان درسال‌های اخیر در تشکل‌ها نقش دارد، مبهم بودن آینده نسبت به گذشته است. لذا دغدغه اول دانشجویان، اشتغال و مسائل اقتصادی است و دیگر خیلی نمی‌توانند به مسائل کلان‌تر فکر کنند و در مسائل سیاسی و اجتماعی تاثیرگذار باشند.

وی ادامه می‌دهد: در گذشته انجمن‌های اسلامی و جنبش‌های دانشجویی، کارکرد حزبی داشتند، اما در حال حاضر کم‌کم این جنبش‌ها در حال تبدیل شدن به جنبش‌های اجتماعی هستند. این موضوع باعث می‌شود که دانشجویان دیگر مداخله مستقیم در نهاد حاکمیت نداشته باشند. در گذشته دانشگاه و انجمن‌های دانشجویی، نقش پررنگ‌تری در حوزه سیاسی کشور بازی می‌کردند، اما در حال حاضر این انجمن‌ها بیشتر به سمت تبدیل شدن به جنبش‌های اجتماعی در حال حرکت‌اند.

این فعال دانشجویی به نیازهای مختلفی که تبدیل شدن جنبش دانشجویی به جنبش‌های اجتماعی دارد، اشاره می‌کند و می‌گوید: یکی از این نیازها، نیاز به رسانه قوی است؛ چراکه دانشجویان هم باید بتوانند گفتمان خود را رواج دهند و هم باید بتوانند میزان تاثیرگذاری خود بر جامعه را به مردم نشان دهند. لذا دارا بودن یک رسانه قوی، از ضروریات جنبش‌های اجتماعی است.

دبیر انجمن اسلامی دانشگاه فردوسی مشهد همچنین وجود فضای باز سیاسی را یکی دیگر از ضروریات جنبش‌های دانشجویی می‌داند و عنوان می‌کند: انجمن‌های دانشجویی باید بتوانند گفتمان‌های مدنظر خود را بیان کنند، یکدیگر را به چالش بکشند و در نهایت به یک چهارچوبی برسند. 

ادامه مطلب...

اما خاموشی دانشگاه‌ها چه تاثیراتی بر فضای جامعه خواهد داشت؟ دانشگاهی که در سال‌های نه چندان دور، زمینه‌ساز تحولات سیاسی و اجتماعی زیادی می‌شد حال که تشکل‌های دانشجویی دچار نوعی رخوت نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی شده‌اند، این رخوت و سردی چه آسیب‌هایی برای جامعه در پی خواهد داشت؟

جولایی در پاسخ به این سوال می‌گوید که قطعا اگر دانشجویان نسبت به مسائل سیاسی کشور بی‌تفاوت باشند، این موضوع بر فضای جامعه تاثیرگذار خواهد بود و تشریح می‌کند: دانشجویان قشری هستند که نسبت به عامه مردم می‌توانند مسائل را تخصصی‌تر پیگیری کنند. همچنین در خصوص بسیاری از مسائلی که در بین توده مردم مورد توجه هستند، ممکن است پس از اینکه دانشجویان به طور تخصصی آن‌ها را در دانشگاه بررسی کردند، به این نتیجه برسند که این‌ها چندان هم مسائل مهمی نیستند و مسائلی مهم‌تر از آنان نیز وجود دارد و یا برای پاسخ به این مسائل، رویکرد دیگری مورد نیاز است.

این فعال دانشجویی خاطرنشان می‌کند: عدم تحرک جنبش‌های دانشجویی و عدم دخالت دانشجویان در مسائل سیاسی، همچنین می‌تواند تخصص‌گرایی را از سیاست حذف کند و عوام‌فریبی را جایگزین آن کند. یعنی سایر افراد و رسانه‌های آنان می‌توانند کاری کنند که یک شخصی در عرصه سیاسی ادعایی بکند و کسی نباشد که این ادعا را به چالش بکشد و این شرایط می‌تواند حتی باعث به وجود آمدن پوپولیسم شود.

دبیر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه فردوسی اما چندان با کمرنگ شدن شور و نشاط دانشجویان برای فعالیت در تشکل‌های دانشجویی موافق نیست و معتقد است: این شور و نشاط همچنان وجود دارد و تنها جنس آن در حال عوض شدن است. جنبش‌های دانشجویی دیگر به دنبال تاثیرگذاری‌های بزرگ در عرصه کشوری نیستند و بیشتر به سمت و سویی در حال حرکت‌ اند که بتوانند بر روی دانشگاه، شهر و نهایتا استان تاثیرگذار باشند.

وی به نقش پررنگ رسانه‌ در تاثیر گذاری بر فضای جامعه اشاره و اضافه می‌کند: در حال حاضر صدا و سیمای کشور و همچنین نیروهای مخالف در شبکه‌های خارجی، هر کدام رسانه‌هایی قوی در اختیار دارند. در گذشته فعالیت‌های دانشجویی تاثیرگذار بودند، چون سایر نیروها دارای رسانه‌هایی قوی و گسترده نبودند. لذا ما هم اگر می‌خواهیم تاثیرگذار باشیم، باید به اندازه سایرین کار رسانه‌ای انجام دهیم.

در سال‌های گذشته و انتخابات‌های پیشین، دانشگاه با برگزاری مناظره‌ها و نشست‌های دانشجویی به نقطه اوج هیجان رقابت‌های انتخاباتی تبدیل می‌شد، انتخابات ۱۴۰۰ اما از این نظر با تمامی انتخابات‌های گذشته تفاوت دارد و احتمالا کرونا باعث می‌شود دیگر خبری از میتینگ‌های سیاسی نباشد، آیا این مساله به خاموشی بیشتر دانشگاه‌ها و تشکل‌های دانشجویی دامن می‌زند؟

دبیر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه فردوسی در این خصوص بیان می‌کند: اینکه هنوز تشکل‌های دانشجویی وارد فعالیت‌های مربوط به انتخابات ریاست جمهوری نشده‌اند، به این معنا نیست که این اتفاق هرگز نخواهد افتاد، در آینده این فعالیت‌ها شروع خواهد شد. ضمن اینکه از نظر انجمن اسلامی، انتخابات ۱۴۰۰ همه چیز نیست و ما خیلی نمی‌خواهیم انرژی شدیدی صرف این موضوع کنیم، اما حتی ما هم که چنین دیدگاهی را داریم، خود به خود درگیر مسئله انتخابات خواهیم شد. انتخابات مسئله‌ای است که تمام تشکلات مرتبط با سیاست را درگیر خود می‌کند.

وی ادامه می‌دهد: هنوز برای صحبت در مورد چگونگی فعالیت تشکل‌های دانشجویی در انتخابات ۱۴۰۰ زود است. باید منتظر بود و دید که چه جریاناتی وارد انتخابات خواهند شد. ضمن اینکه به دلیل اتفاقاتی که در این چند سال اخیر افتاده و اعتراضاتی که وجود داشته، بخشی از مردم به سمت سیاست‌گریزی سوق پیدا کرده‌اند. یعنی برخی از افراد اصلا حتی نمی‌خواهند چیزی از سیاست بشنوند.

دانشجویان و دانشگاهیان قشر فرهیخته جامعه هستند و به این دلیل که عموما در دوران جوانی قرار دارند، می‌توانند با دیدی بازتر و فکری پویاتر مسائل جامعه را مورد بررسی قرار دهند و با شجاعت بیشتری به عملکرد نهادهای سیاسی و اجتماعی انتقاد وارد کنند، دانشگاه و دانشجو باید زنده باشند تا تحرک، پویایی و نشاط در جامعه خاموش نشود

منبع: ایسنا از مبدا خراسان رضوی

ادامه مطلب...

همزیستی نیوز - «تولد در تاریخ رند» همان داستان چهار کلمه‌ای است که چند سالی گوشمان به شنیدن آن عادت کرده، اما این بار برای ۹۹/۹/۹؛ همان تاریخی است که برخی زنان باردار را به صف انتظار سزارین کشانده تا در این روز فرزندشان را به دنیا بیاورند.

به گزارش ایسنا، ۹۸/۸/۸، ۹۷/۷/۷، ۹۶/۶/۶ و ... از روزهایی بوده‌اند که در آن سال‌ها برخی زنان را وسوسه کرد تا پیش از موعد زمان زایمان در صف سزارین بایستند، حتی به قیمت به خطر افتادن سلامت نوزادشان! در نهم آذرماه امسال هم شاهد هم‌نشینی اعداد ۹ در کنار یکدیگر هستیم؛ روزی که برخی‌ از زنان باردار را برای تولد فرزندشان در ۹۹/۹/۹ روانه بیمارستان می‌کند تا به زعم برخی‌ها، تولد لاکچری را برای فرزندشان رقم بزنند.

هرچند که برخی‌ها تولد در این روزهای به اصطلاح خاص را لاکچری می‌دانند، اما هشدارها و توصیه‌های پزشکان و متخصصان حوزه سلامت نشان می‌دهد که دستکاری در زمان تولد نوزادان عواقب و خطرات جدی را برای کودک به همراه دارد، به طوریکه بسیاری از این پزشکان و متخصصان نسبت به تولد زودرس نوزادان در برخی تاریخ‌های خاص انتقاد دارند.

دکتر پریچهر پورانصاری- عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی چندی پیش به والدین هشدار داد که دخالت در تاریخ تولد نوزاد ممکن است منجر به بروز عوارض ماندگار، ناتوانی و حتی مرگ در نوزاد شود و ناهید خداکرمی-رئیس انجمن علمی مامایی ایران هم گفت که ممکن است با تولد زودهنگام، یک جنین به ظاهر سالم باشد، اما ممکن است دستگاه گوارش، اعصاب و غیره آن هنوز به مرحله‌ی رسیدگی کامل نرسیده باشد و زمینه بروز برخی بیماری‌ها همچون آسم، مشکلات تنفسی، چاقی و دیابت و غیره در کودک ایجاد می‌شود. خانواده‌ها باید بدانند که به خاطر یک عدد رُند ۹۹.۹.۹ نباید فرزندانشان را در معرض مادام‌العمر بیماری‌ها قرار دهند و قطعا فرزندان نیز در مواجهه با این بیماری‌ها والدین‌شان را نخواهند بخشید که به ازای یک تاریخ تولید لاکچری، بیماری‌های زیادی را به آنها هدیه می‌کنند.

میزان تبعات و عوارض زایمان زودرس به قدری جدی و بالاست که حتی برای حفظ سلامت این نوزادان، سیف الله ابوترابی-سخنگوی سازمان ثبت احوال کشور اعلام کرد که امکان صدور شناسنامه متولدین ۱۵روز اول آذر به تاریخ رُند وجود دارد.


شخصیت های نمایشی 

اما چرا با وجود اینکه سالهاست پزشکان نسبت به دستکاری زمان تولد و عوارض و خطرات احتمالی آن هشدارهای بسیاری داده‌اند، همچنان برخی والدین برای تولد فرزندشان در این روزهای خاص سماجت دارند؟ که امین رفیعی‌پور- روانشناس و معاون آموزشی سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور علت دستکاری در تاریخ تولد فرزند را ناشی از ابتلای والدین به اختلالات شخصیتی عنوان می‌کند و به ایسنا می‌گوید: طی چند سال گذشته مطالعاتی درخصوص علت تمایل افراد به عمل‌های زیبایی در کشور انجام شد که نشان داد اغلب این افراد دارای شخصیت‌های نمایشی هستند و عموما عمل‌های زیبایی زیادی را به این دلیل انجام می‌دهند. در واقع افرادی که دارای اختلال شخصیت نمایشی اند، در بسیاری از موارد علاقه‌مند هستند تا نسبت به سایر افراد جامعه متفاوت دیده شوند.

وی ادامه ‌می‌دهد: اما اکنون شاهد هستیم که در جریان تاریخ‌های تولد، خانواده‌هایی هستند که زمان تولد فرزند خود را دستکاری می‌کنند تا از این طریق خود را از جامعه متمایز نشان دهند، این درحالیست که زمان تولد و یا محل تولد تمایزی در افراد جامعه نسبت به یکدیگر ایجاد نخواهد کرد.

این روانشناس دستکاری در تاریخ تولد نوزادان را ناشی از شیوع اختلالات شخصیتی و اختلالات روانی در جامعه می‌داند و معتقد است که اختلالات روانی و شخصیتی از قدیم وجود داشته، دارد و خواهد داشت، اما این اختلالات زمینه‌ای شده است تا برخی والدین علی رغم اینکه می‌دانند ممکن است زایمان زودرس آسیب‌های جسمانی برای فرزندشان به وجود آورد، زمان تولد فرزند خود را دستکاری کنند.

 معاون آموزشی سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور در ادامه به ویژگی‌های اختلال شخصیت نمایشی می‌پردازد و می‌گوید: این دسته از افراد دوست دارند به نوعی خود را در معرض توجه و دید جامعه قرار دهند و اغلب زمان و انرژی بسیاری را صرف این موضوع می‌کنند، این اختلال در برخی مواقع با عمل‌های متفاوت زیبایی، تغییرات دکوراسیون خاص منزل و یا حتی دستکاری در تاریخ تولد فرزند رخ می‌دهد.

وی با اشاره به اینکه دستکاری در زمان تولد فرزند، علاوه بر ابعاد جسمانی، ابعاد روانی کودک را هم تحت تاثیر قرار می‌دهد، بیان می‌کند: زمانی که والدین زمان تولد فرزندشان را دستکاری می‌کنند، در صورتی که کودک دچار مشکلاتی جسمانی شود، پس از گذشت چند سال در رابطه بین کودک و والدین‌اش مشکلاتی ایجاد می‌شود، زیرا در آن زمان کودک معتقد خواهد بود که والدین‌اش او را برای نیازهای دل خودشان متولد کردند و حتی ممکن است کودک در اجتماع نیز دچار سرخوردگی‌های جدی نیز شود. 

 

نمایش فرهنگ اشرافی به قیمت سلامت فرزند 

 

در این میان اما جبار رحمانی- مردم‌شناس در گفت و گو با ایسنا، دستکاری در تاریخ تولد را ناشی از مسائل فرهنگی و مصرف گرایی و کالایی شدن امر سلامت و پزشکی عنوان می‌کند و معتقد است که زایمان‌های زودرس ناشی از نوعی نمایش فرهنگی اشرافی و لاکچری در مردم و در عین حال نوعی تخلف از تعهدات حرفه‌ای پزشکان است که در نهایت سلامت نوزادان را به خطر می‌اندازد. 

رحمانی با بیان اینکه در جهان سنت، تولد خارج از اراده افراد و در نظمی کائناتی رخ می‌دهد، به ایسنا می‌گوید: از دوران قدیم لحظه تولد دارای بار معنایی بوده است و به همین دلیل زمان تولد به عنوان زمانی مهم تلقی می‌شده است و همواره اینکه افراد در چه زمان و مکانی متولد شوند مورد اهمیت بود، اما این به معنای میل به دست بردن در زمان تولد نبوده است. 

 

۹۹.۹.۹ ؛ دستکاری در رویدادی طبیعی برای یافتن هویتی خاص 

 

وی ادامه می‌دهد: در دوران قدیم زمانی که نوزادی در زمان و مکان خاصی متولد می‌شد این موضوع برای اطرافیان دارای بار معنایی خاصی بود. به طوریکه والدین او براساس آن زمان و مکان، نام نوزاد را نشانه‌گذاری و انتخاب می‌کردند. در واقع از دوران قدیم افراد علاقه‌مند بودند تا در زندگی اجتماعی خود به نحوی نشانه‌گذاری کنند. انسان‌ها به مکانیزم‌هایی که میان افراد تمایز ایجاد می‌کند علاقه‌مند هستند، زیرا از طریق این تمایزات هویت‌های خاص، منزلت‌های خاص یا سرمایه‌های خاصی را با خود به همراه دارند، اما اتفاقی که در دهه اخیر رخداده است، نشان می‌دهد برخی والدین علاقه‌مند به تولد فرزندشان در تاریخ‌های رند هستند؛ پدیده‌ای که ناشی از دستکاری افراد در روند و بخش‌هایی از تولد طبیعی است.

رحمانی خاطرنشان می‌کند: افرادی هستند که ممکن است در تاریخ ۷۷/۷/۷ متولد شده باشند، اما در آن دوران برای جامعه تاریخ تولد چندان مورد توجه نبود، اما در دهه اخیر برجسته‌سازی تاریخ تولد به مثابه آیینی خانوادگی و فردی به نوعی مورد توجه قرار گرفته که این امر تاحدی ناشی از آشفتگی در آیین‌های جمعی و عمومی است و به همین دلیل ما شاهد دستکاری در تاریخ تولد برخی نوزادان هستیم.

 

 تلاش برای متمایز نشان دادن سبک زندگی حتی با دستکاری تاریخ تولد فرزند 

 

این مردم‌شناس علل اصرار برخی والدین بر دستکاری در تاریخ تولد فرزندشان را ناشی از مسائل فرهنگی می‌داند و می‌گوید: به نظر می‌رسد مصرف نمایشی از زمان و دستکاری امکانات پزشکی باعث شده تا برخی والدین تاریخ تولد فرزندشان را دستکاری کنند. در واقع یکی از راه‌هایی که افراد از طریق آن می‌توانند سبک زندگی خود را متمایز نشان دهند، «فرزند» و تاریخ تولد او و مناسبت‌هایی است که حول خانواده شکل گرفته است.

وی با تاکید بر اینکه باید بهترین زمان تولد نوزاد از نظر پزشک تعیین شود تا کمترین ریسک به کودک وارد شود، می‌افزاید: در این شرایط همیشه نقد متوجه مردم است که چرا برخی دست به اقدامات مدگونه نابخردمندانه می‌زنند، اما سوالی که مطرح می‌شود این است که چه کسی به پزشکان اجازه داده تا به والدین کمک کنند که تاریخ تولد فرزند خود را دستکاری کنند؟. این موضوع نوعی تخلف از تعهدات حرفه‌ای پزشکان است که سلامت نوزاد را به خطر می‌اندازند تا در تاریخ رندی متولد شوند. 

 

پزشکان؛ یک پای داستان تخلف در تاریخ تولدهای لاکچری 

 

این مردم‌شناس می‌گوید: در ایران نهاد پزشکی در برخی موارد به واسطه کالایی شدن پزشکی و پول حاضر است تاریخ تولد نوزاد را برای چند روز تغییر دهد، این درحالیست که اگر به دلیل تاریخ پیش از موعد تولد، به کودک یا مادر صدمه‌ای وارد شود نوعی «تخلف» رخ داده است، لذا دستکاری تاریخ تولد در این روزها با همکاری نظام پزشکی و جامعه در حال رخداد است و این تخلف صرفا تخلفی مردمی محسوب نمی‌شود.

رحمانی معتقد است که کالایی شدن امر سلامت و پزشکی یکی از مسائلی است که سالهاست در ایران وجود دارد؛ در کشورهای توسعه یافته اصولا سلامت، آموزش و مسکن امری کالایی نیستند و سیستم در حد معقولی این امکانات را برای همه مردم تامین می‌کند اما زمانی که در ایران منطق سلامت و بهداشت به سمت منطق کالایی شدن حرکت کند، افراد می‌توانند با مناسبات پولی این منطق را دستکاری کنند.

 

 

 

ادامه مطلب...

همزیستی نیوز - در مرحله اول پویش «صدسال شمسی، ده داستان فارسی» ۲۰ کتاب که توسط اهل ادبیات شرکت‌کننده در این پویش بیشترین امتیاز را به‌دست آورده‌اند، مشخص شدند. اکنون از عموم مخاطبان دعوت شده ۱۰ داستان فارسی محبوب قرن را انتخاب کنند.

به گزارش ایسنا بر اساس خبر رسیده، «صدسال شمسی، ده داستان فارسی» نام پویشی است برای انتخاب ۱۰ داستان فارسی برگزیده قرن ۱۴ شمسی؛ قرنی که فراز و فرودهای فراوانش در داستان‌های فارسی منعکس شده‌اند.

سایت معرفی و نقد کتاب وینش اعلام کرده با راه‌اندازی این پویش در مرحله اول با نظرسنجی از تعدادی از اهالی ادبیات (نویسنده، مترجم، منتقد و فیلمنامه‌نویس) ۲۰ کتابی را که بیشترین امتیاز را از این افراد به‌دست آورده‌اند، مشخص کرده است و اکنون با دعوت از عموم مخاطبان و دوستداران ادبیات برای انتخاب داستان‌های فارسی مورد علاقه خود (از میان این فهرست یا آثاری که در این فهرست نیست) می‌خواهد ۱۰ داستان فارسی محبوب قرن را مشخص کند.

۲۰ کتابی که بیشترین امتیاز را در مرحله نخست کسب کرده‌ به این شرح اعلام شده‌اند:

«همسایه‌ها»، احمد محمود
«بوف کور»، صادق هدایت
«سووشون»، سیمین دانشور
«جای خالی سلوچ»، محمود دولت آبادی
«شازده احتجاب»، هوشنگ گلشیری
«دایی‌جان ناپلئون»، ایرج پزشکزاد
«سمفونی مردگان»، عباس معروفی
«سنگر و قمقمه‌های خالی»، بهرام صادقی
«شب هول»، هرمز شهدادی
«کلیدر»، محمود دولت‌آبادی 
«همنوایی شبانه ارکستر چوبها»، رضا قاسمی
«عزاداران بیل»، غلامحسین ساعدی
«روزگار دوزخی آقای ایاز»، رضا براهنی
«واهمه‌های بی‌نام و نشان»، غلامحسین ساعدی
«شب یک، شب دو»، بهمن فرسی
«مد و مه»، ابراهیم گلستان
«چراغها را من خاموش می‌کنم»، زویا پیرزاد
«چشمهایش»، بزرگ علوی
«زمستان ۶۲»، اسماعیل فصیح
«ملکوت»، بهرام صادقی

بنا بر اعلام، علاقه‌مندان برای همراهی با این پویش می‌توانند تا ششم آذرماه به سایت وینش www.vinesh.ir  مراجعه کنند.

ادامه مطلب...

همزیستی نیوز - در سینمای ایران نقش‌ها و شخصیت‌های خاص، جذاب، چند وجهی و به یاد ماندنی کم نیست و قطعا انتخاب برای ارائه لیستی با محدودیت تعداد مشکل‌های زیادی بر سر راه انتخاب کننده قرار خواهد گرفت.

لیست حاضر یک انتخاب 10 گزینه‌ای از میان تعداد زیادی نقش‌هاست که می‌توانند آنها را هم در دسته بندی قرار گیرند. شخصیت‌ها فقط از میان فیلم‌های سینمایی انتخاب شده‌اند و قطعا سریال‌های تلویزیونی زیادی هم هستند که دارای نقش‌های منحصربفرد با بازی‌هایی یگانه‌اند. (ترتیب بر اساس سال تولید آثار است)


سوسن تسليمي در نقش "نايي جان"/ باشو غريبه کوچک(بهرام بيضايي)/ 1364

داستان باشو از اين قرار است که پسر کوچکي که در حمله‌اي در حين جنگ خانه اش در جنوب کشور ويران شده و خانواده اش را از دست داده سوار بر کاميوني مي‌شود، خوابش مي‌برد و وقتي بيدار مي‌شود مي‌بيند که در شمال کشور است. او در اين ديار با زني برخورد مي‌کند که در غياب همسرش به همراه دو فرزندش زندگي مي‌کند. نقش اين زن که نامش "نايي جان" است را سوسن تسليمي با همان لهجه‌ي گيلکي خود بازي مي‌کند.

تسليمي با داشتن تسلطي کامل بر تکنيک بازيگري و درآميختن خود با فرم هر نقش و کلاً استفاده از جاذبه‌هاي بازيگري ـ همانند صداي رسا ـ توانست بازي‌هايي درخشان را از خود در تاريخ سينماي ايران ثبت کند. او در اين فيلم چنان ماهرانه ايفاي نقش مي‌کند که به گونه‌اي همه آن فيلم را به خاطر نقش او به خوبي به ياد دارند. نايي جان و پسرک زبان هم را نمي‌فهمند، اما چنان ارتباط عميقي بين آن‌ها پديد مي‌آيد که مي‌تواند يکي از جلوه‌هاي زيباي روابط انساني باشد.

يکي از نقاط قوت فيلم باشو غريبه کوچک علاوه بر ارزش‎هاي ديگر آن بازي سوسن تسليمي است که به زيبايي رفتار يک زن روستايي را نشان مي‌دهد. او لهجه شمالي را بسيار روان و درخشان ادا مي‌کند. بازي چشم و اعضا صورت متناسب با حرکات بدن يکي از ويژگي‌هاي بارز تسليمي در اين فيلم است. تسليمي شخصيت يک زن روستايي گيلکي را در به يادماندني‌ترين نقش سينمايي در کارنامه‌اش به ثبت مي‌رساند.

ادامه مطلب...

 

رقيه چهره‌آزاد درنقش "مادر"/ مادر(علي حاتمي)/ 1368

علي حاتمي را به عنوان ايراني‌ترين فيلم ساز کشورمان مي‌شناسند. شخصيت «مادر» اين فيلم هم مانند بسياري ديگر از کاراکترهايي که او خلق کرده، ايراني‌ترين نمونه از جنس خودش است. مادر سالخورده‌اي که در واپسين روزهاي زندگي، با آرامش مثال‌زدني به دنبال جمع کردن فرزندانش است تا يک بار ديگر کانون خانواده‌اش را گرم کند؛ دقيقاً همان نقش سنتي مادران ايراني. چهره‌آزاد با اين فيلم، به نماد مادر ايراني در سينماي ايران تبديل شد. فيلم «مادر» مهم ترين نقش زنده‌ياد رقيه چهره‌آزاد است و يک سيمرغ بلورين را در 81 سالگي براي او به ارمغان آورد.

او مسن‌ترين بازيگري است که برنده اين جايزه شده ‌است. هنگام درگذشت رقيه چهره‌آزاد؛ روزنامه‌ها، نقل‌قولي از نقش غلامرضا (اکبر عبدي) را در فيلم، در تيتر خود نوشتند: «مادر مرد، از بس که جان ندارد.»

ديالوگ‌هاي او در فيلم بسيار ماندگار شد و در تاريخ سينماي ايران نقش مادرانه او در فيلم مادر حک شد. مادر: «يه بشقاب بکش بذار کنار مادر، غلامرضا نصف‌شب گشنش ميشه. تنگم آب کن واسه جلال‌الدين، براي محمد‌ابراهيم زير‌سيگاري بذار، مراقب باش ماه‌منير حکما قرصشو بخوره. بي‌خوابي نزنه به سرش. ببين داداشتون هم چي مي‌خواد مهيا کنين، سرشب بخوابين بچه‌ها که بتونين صبح زود پاشين، فردا خيلي کار دارين.»

ادامه مطلب...


فريماه فرجامي در نقش "آفاق"/ نرگس (رخشان بني اعتماد)/ 1370

آفاق با جواني به نام عادل زندگي مي‌کند. آفاق از کودکي، عادل را بزرگ کرده و بعد به ناچار به عقد او درآمده است. آن دو از طريق دزدي گذران مي‌کنند. عادل با دختر جواني که خانواده فقيري دارد، آشنا مي‌شود و به او دل مي‌بندد. آفاق براي آن که امکان ازدواج آن دو را فراهم کند، خود را مادر عادل معرفي مي‌کند و ...

نرگس يک بازي حيرت انگيز از فريما فرجامي به نقش آفاق را دارد که به خاطر اين بازي و حال و فضاي فيلم هم که شده، فرجامي ا يکي از بهترين نقش آفرينان سينماي ايران مي‌کند. آفاق زني است مملو از انواع تضادها، هم عاشق است و هم از عشقش متنفر. او با وجود سخت جاني که زندگي بر او تحميل کرده است بسيار شکننده و ظريف است و تمام اين تضادهاست که شخصيت آفاق را يگانه مي‌سازد.

«نرگس» محصول سال1370 است و فريماه فرجامي آثار ديگري چون «تيغ و ابريشم»، «اجاره‌نشين‌ها»، «سرب»، «مادر»، «پرده آخر» و ... را در کارنامه هنري‌اش دارد ولي نرگس چيز ديگري است.

ادامه مطلب...


ليلا حاتمي در نقش "ليلا" / ليلا (داريوش مهرجويي)/ 1375

داستان فيلم در مورد ليلا و رضا است که در يک مراسم شله‌زرد پزان همديگر را مي‌بينند و چندي بعد با هم ازدواج مي‌کنند. آن دو، بعد از مدتي زندگي متوجه مي‌شوند که ليلا نمي‌تواند فرزندي به دنيا بياورد. هرچند اين امر براي رضا اهميتي ندارد اما ليلا در اثر فشارهاي وارد شده براي رضا به دنبال همسر دومي است تا بتواند بچه‌دار شود.

«ليلا» اولين فيلمي است که ليلاحاتمي در آن مقابل دوربين داريوش مهرجويي قرار گرفته‌است و اين همکاري سال‌ها بعد با فيلم نارنجي‌پوش تکرار شد.مهرجويي در اين فيلم سرتاسر ليلايي را نشان مي‌دهد که در عين آرامش و قدرت، دروني مشوش و نگران دارد. شايد هيچ‌کس بهتر از ليلا حاتمي نمي‌توانست اين دوگانگي – سردي و بي‌تفاوتي در مقابل به هم‌ريختگي دروني- را به تماشاگر نشان دهد. ليلا از طرف ديگر تلنگري اجتماعي هم به مفهومي پرچالش در دهه هفتاد - عدم‌ توانايي زوجين در فرزندآوري- بود.

ادامه مطلب...


هديه تهراني در نقش "سيما رياحي"/ شوکران (بهروز افخمي)/ 1377

شوکران فيلمي بود که هديه تهراني در نقش سيما رياحي در آن به ايفاي نقش پرداخت. محمود بصيرت (فريبرز عرب نيا)، مدير يک کارخانه ي بزرگ، زندگي خوبي را با همسر و دو بچه اش مي گذراند. اما وقتي به علت بستري شدنِ رئيسش در بيمارستان، با سيما رياحي(هديه تهراني)، يکي از پرستاران آنجا آشنا مي شود، زندگي‌اش تغيير مي کند …

سيما نمونه بارزي از يک شخصيت دو وجهي است. چهره سرد و لحن صدا و نحوه راه رفتن تهراني در فيلم باعث مي‌شود اين دو وجه شخصيت بخوبي از آب دربيايد. سيما رياحي در «شوکران» از معدود ضدقهرمان‌هاي زنِ سينماي ايران است، تصويري از جامعه‌ي زنانِ هوشمندي که در برهه‌اي، مصمم‌شدن براي رسيدن به هدف، کوتاه‌ترين راه ممکن را انتخاب کنند. اما عاقبتي تلخ سرنوشت آنها را رقم زد. سيما رياحي شمايلي ملموس از بخشي از زنان و دختران دهه هفتاد و هشتاد کشور است.

ادامه مطلب...


مژده شمسايي در نقش "گلرخ کمالي"/ سگ کشي (بهرام بيضايي)/ 1379

فيلم سگ‌کشي که در مورد زني در تلاطم بي‌رحم زندگي است که براي نجات همسرش از بار گرفتاري‌ها و مشکلات، سختي‌ها را تحمل مي‌کند تا شايد خود را در معضلات پيش آمده همسرش شريک بداند، غافل از اينکه خود بازيچه‌ همسرش شده است.

قهرمان فيلم گلرخ کمالي، با بازي مژده شمسايي است. زني مستقل و روشنفکر که تصميم مي‌گيرد براي نجات شوهرش از حبس، چک‌هاي او را از بين طلبکارانش جمع کند. فيلم سگ‌کشي نشان دادن کشمکش گلرخ با فريبکاري، مردسالاري، قدرت و پول است. گلرخ کمالي از معدود زناني در سينماي ايران است که از فضاي روشنفکري خارج و به دنياي واقعي ايران- آن‌طور که بيضايي تصوير کرده- وارد مي‌شود.

ادامه مطلب...


ترانه عليدوستي در نقش "ترانه"/ من، ترانه پانزده‌ سال دارم (رسول صدرعاملي)/ 1380

در تاريخ سينماي ايران شخصيت نوجوان ماندگار ويژه‌اي پيدا نمي‌شود و شايد بتوان گفت مهم‌ترين کاراکتر نوجوان، همين «ترانه» است. داستان اين فيلم درباره ترانه دختر يک زنداني است که با وجود سن کم، در يک مغازه عکاسي کار مي کند، مدرسه مي‌رود و از والدينش نگهداري ‌مي‌کند، او دختري شاد، حاضر جواب و عاقل، خود ساخته و متکي به نفس بار آمده است. بر اثر دشواري هاي خانوادگي خود با پسر ثروتمندي آشنا و با وجود مخالفت‌ها، با او محرم مي شود. زماني که پسر ترانه را رها مي‌کند، بحران، فرزندي هست که در شکم دارد.

اين فيلم در انتقاد به ازدواج در سنين پايين است و نگاه خانواده‌ها به دغدغه‌هاي جوانان و روابط دختر و پسر را به چالش مي‌کشد. ترانه تنها و از هم پاشيده، با فرزندي در شکم، بي‌پناه، در آستانه انتخاب بزرگي هست. يا به جبر رسم بايد جنين را از بين ببرد يا نگه دارد و با رسم بجنگد. نوع بازي ترانه عليدوستي در اين فيلم، کيفيت بازيگري زنان در سينماي ايران را تغيير داد. ترانه تنها و از هم پاشيده، با فرزندي در شکم، بي‌پناه، در آستانه انتخاب بزرگي است. يا به جبرِ عرف بايد جنين را از بين ببرد يا نگه دارد و با عرف بجنگد. ترانه در فيلم دايما درحال ستيز با خود و دنيايش است.تلاش‌هاي اين کاراکتر براي اثبات پاکي و هويت فرزندش و از همه مهم‌تر مقابله سرسختانه او در برابر موج سنگين تهمت‌ها يا قضاوت‌هاي اشتباه، اين شخصيت را جذاب و ماندگار کرده است.

ادامه مطلب...


گلاب آدینه در نقش "عفت خانم"/ مهمان مامان (داریوش مهرجویی)/ 1382

مهمان مامان روایتی از یک مهمان سرزده است که با وجود فراهم نبودن شرایط پذیرایی از مهمان و بد بودن اوضاع مالی خانواده تب و تابی در خانه به راه می افتد و در نهایت با کمک همسایه‌ها آبروی خانواده در پذیرایی از مهمان سرزده حفظ می‌شود.

گلاب آدينه كه پس از سالها دوري از سينما با بازي در نقش نخست اين فيلم دوباره به عرصه بازيگري در فيلم بازگشته بود، بدون شك بهترين انتخاب براي ايفاي نقش مادري مظلوم، پر جنب و جوش، كم توقع، مهربان و خسته از زمانه بود. او با بازي بسيار روان و درخور توجهي كه از خود ايفا كند، بدون اينكه دست به اغراق هاي آزار دهنده بزند، با كمترين حركات و استفاده مناسب از ميميك، بيان و بدن خود به خوبي حس همذات پنداري بيننده را بر انگيخت و مخاطب را در نزديكي هر چه بيشتر به فيلم كمك كرد. در اين بين شخصيت و نوع بازي او يكي از نقش هاي به ياد ماندني سينما و شايد بهترين نقش اين بازيگر را به وجود آورد.

گلاب آدینه در هر فیلمی که بازی کرد به چشم آمد و ماندنی شد، در یک جمع‌بندی باید به بازی‌های شاهکار ایشان در «مهمانی مامان» آقای مهرجویی یا «زیرپوست شهر» خانم بنی‌اعتماد اشاره کرد و یا نقش کوتاهی که در «روسری آبی» داشتند.

ادامه مطلب...


فاطمه معتمدآريا در نقش "ننه گيلانه"/ گيلانه (رخشان بني‌اعتماد، محسن عبدالوهاب)/1383

گيلانه نگاهي به اوايل جنگ و اعزام نيروهاي جوان به جبهه دارد. ننه گيلانه به همراه پسر و دختر جوانش در کوران جنگ و در بمباران‌هاي تهران، زندگي دشواري را مي‌گذرانند. پسر گيلانه با بازي بهرام رادان، زخم‌خورده از جنگ، جسمي ناتوان دارد و فاطمه معتمدآريا در نقش گيلانه در پي سرپا نگه داشتن زندگي با زمانه درگير است. نوع بازي معتمدآريا در اين فيلم اگرچه منتقداني هم دارد که آن را بيش از حد برونگرايانه و اغراق‌آميز مي‌دانند، اما چنان است که گيلانه را به زني ماندگار در سينماي ايران تبديل کرده است.

تفاوت گيلانه با ديگر شخصيت‌هاي زنانه سينماي ايران اين است که او هم اگرچه در تلاش براي زندگي و جدال با مشکلات است، اما بر خلاف ديگران، رويکردي سلبي به اطراف ندارد. گيلانه تلاش مي‌کند که خانه، زندگي و فرزند خود را نگه دارد بدون آن‌که رفتارش حاوي مفاهيم گل‌درشت اجتماعي يا طبقاتي باشد. چنين رفتاري از او شخصيتي ساخته که فراتر از طبقه متوسط شهري، نماينده طبقات ديگر اجتماعي هم باشد و براي نخستين‌بار سيماي زني را به تصوير مي‌کشد که جواني را گذرانده و تا رسيدن به مرگ، که دور هم نيست، هنوز دل به زندگي دارد.

ادامه مطلب...

 

گلشیفته فراهانی در نقش "سپیده"/ درباره الی (اصغر فرهادی)/ 1387

«درباره الی» آخرین تجربه بازی گلشیفته فراهانی در سینمای ایران بود. فیلمی که حتی بعد از رفتن او، به اکران عمومی درآمد و صحبت‌های زیادی شنیده می‌شد که به دلیل حضور گلشیفته فراهانی در فیلم، اجازه اکران آن لغو شود ولی این اتفاق نیافتاد.

از جهتی این کامل‌ترین نقش‌آفرینی گلشیفته هم هست. در اجرای نقش سپیده می‌توان برآیند سال‌ها تجربه بازیگری او و بهترین نمونه استایل و لحن خاصی را که او در این مدت به آن رسیده بود، به تماشا نشست. صدای توامان با بغض، نگاه‌های نگران و آسیب خورده و البته قامتی که باید همه ضعف‌های خود را پشت آن پنهان کند و وانمود کند که قوی و محکم ایستاده است.

گلشیفته فراهانی برای درآوردن نقش سپیده، که می‌توان او را قهرمان اصلی «درباره الی» هم دانست، زحمت زیادی کشید. هرچند که اصغر فرهادی در کار با بازیگر بسیار سخت‌گیر است و به حالتی جز بهترین اجرای بازیگر رضایت نمی‌دهد اما تلاش‌های گلشیفته برای رسیدن و نزدیکی به سپیده بسیار قابل توجه بود. مثلا هر روز قبل از ضبط ساعت‌ها لب ساحل با صدای بلند فریاد می‌کشید تا آن خش و گرفتگی صدای سپیده در فیلم، به شکل درستی از کار دربیاید.

ادامه مطلب...

 منبع: عصرایران

ادامه مطلب...

همزیستی نیوز - در یکی از روزهای پاییزی سال ۱۳۲۰ در خیابان ری، کوچه آبشار فرزندی به دنیا آمد که بعدها اورکت‌ سبز ارتشی، خوب بر تنش نشست تا بشود نماد چهره معترض عدالت‌جو.

به گزارش ایسنا، امروز ۲۶ آبان ماه تولد فرامرز قریبیان است؛ بازیگر بی‌حاشیه سینمای ایران که اهل جار و جنجال نیست، اهل هیاهو و فریاد نیست اما همیشه یادآور اعتراض و عدالت‌طلبی است.

او که زاده سال ۱۳۲۰ در یکی از محلات قدیمی تهران است، امروز ۷۹ ساله می‌شود.
گرچه نام قریبیان با سینمای مسعود کیمیایی گره خورده ولی کمتر بازیگری داریم مانند او که کارنامه‌ای پر و پیمان داشته باشد و  مقابل دوربین تعداد زیادی از کارگردان‌های معتبر سینمای ایران ایفای نقش کرده باشد.

او در سال‌های پر شمار فعالیت خود با هنرمندانی همانند بهمن فرمان آرا، اصغر فرهادی، یدالله صمدی، محمد علی نجفی، سیف الله داد، امیر قویدل، پوران درخشنده، ابوالحسن داودی، ابراهیم حاتمی کیا، جهانگیر جهانگیری، مهدی صباغ زاده و ... همکاری داشته است. 
از سال‌های آغازین دوره نوجوانی که با مسعود کیمیایی رفیق شد، هر دو تصمیم‌شان را گرفته بودند؛ این دو نوجوان که عشق‌شان فیلم‌های وسترن بود،هیچ راهی جز سینما نداشتند. کیمیایی کارگردانی را انتخاب کرده بود و او بازیگری را.


اما عشق به بازیگری سبب نشد به بازی در هر فیلمی تن بدهد. با اینکه در سال‌های پیش از انقلاب برای بازی در فیلمفارسی پیشنهاد هم داشت، حضور در آن نوع سینما را دوست نداشت و ترجیح داد در فیلم «بیگانه بیا» به عنوان دستیار کارگردان در کنار کیمیایی باشد تا بخت با او یار شود و فیلم «خاک» ساخته شود. 
از اوایل دهه ۵۰ که با بازی در «خاک» و بعد از آن در «گوزن‌ها» خوش درخشید، سینمای ایران دانست که بازیگر نقش‌های اعتراضی خود را یافته است. 
و جالب اینجاست که بعد از انقلاب و دگرگونی حوزه‌های فرهنگی و هنری و شکل‌گیری سینمایی تازه، این چهره نه تنها کمرنگ نشد بلکه همچنان پر قدرت، حضور خود را بر پرده نقره‌ای تثبیت کرد.
بازی در فیلم «غزل» کار دیگری از مسعود کیمیایی و «جنگ اطهر» به کارگردانی محمد علی نجفی، دیگر فعالیت‌های او در سال‌های پیش از انقلاب است. همچنانکه در سال ۵۷ با بازی در فیلم «سایه‌های بلند باد» با بهمن فرمان آرا همکاری کرد و هنوز هم این فیلم را دوست می‌دارد.

 

ادامه مطلب...


اما سال ۶۱ با بازی در فیلم «سفیر» به کارگردانی فریبزر صالح، در اولین فیلم عظیم سینمای پس از انقلاب به ایفای نقش پرداخت. فیلمی که درون مایه‌ای مذهبی داشت و سیاهی لشکری عظیم و تهیه کننده‌اش بنیاد مستضعفان بود و گفته می‌شود در آن دوره برای ساخت آن ۹ میلیون تومان هزینه شده است. این فیلم که به نوعی نشان‌گر سینمای انقلاب اسلامی در آن دوره است، هیچ بازیگر زنی نداشت. باز هم تم مورد علاقه او بود؛ اعتراض به ارباب.  

با اینکه حوادث بعد از انقلاب و جنگ و شرایط اجتماعی آن دوره، فرصتی برای ستاره‌سازی به سینمای ایران نمی‌داد ولی فرامرز قریبیان با آن چینی که همیشه بر پیشانی‌اش نقش بسته، در سراسر دهه ۶۰ و ۷۰، شهرتی در خور داشت و محبوبیتی قابل توجه که تا به امروز ادامه پیدا کرده است.

ادامه مطلب...
نمایی از فیلم دو نفر و نصفی


سینماگران به قدرت بازیگری‌اش باور داشتند و تماشاگران او را دوست می‌داشتند. برای برخی یادآور خاطرات «گوزن‌ها» بود و تعدادی دیگر او را در فیلم‌هایی مانند «کانی مانگا» و «ترن» می‌پسندیدند. او با بازی در فیلم «دو نفر و نصفی» ساخته یدالله صمدی، هم طیف دیگری از تماشاگران را که عموما فیلم‌های خانوادگی را دوست می‌داشتند، همراه خود کرد هر چند که این فیلم در کارنامه او، جایگاه خاصی نیافت.
همکاری با اصغر فرهادی، نقطه درخشان دیگری در کارنامه هنری اوست.فرهادی برای ساخت نخستین فیلم‌هایش به سراغ این بازیگر رفت که نتیجه آن، همکاری این دو هنرمند در فیلم‌های «رقص در غبار» و «شهر زیبا» است. هرچند کارکتر قریبیان در این دو فیلم با نقش‌های اعتراضی‌اش فاصله داشت، اما حضورش همچنان به یاد ماندنی و اثرگذار بود و جایزه‌هایی را هم برای او به ارمغان آورد.

 

ادامه مطلب...
نمایی از فیلم رقص در غبار


این بازیگر البته در کنار فعالیت‌های بازیگری‌اش در زمینه کارگردانی هم صاحب چند تجربه آبرومندانه است.
قریبیان در سال ۱۳۶۵ نخستین فیلم خود را با نام «جدال در تاسوکی» بر اساس فیلمنامه‌ای از مینا خمامی ساخت و با فاصله نزدیک به یک دهه، فیلم «قانون» را در سال ۷۴ مقابل دوربین برد. 
«چشم‌هایش» دیگر تجربه قابل قبول او در عرصه کارگردانی است. این اثر را بر اساس داستان «داش اکل» صادق هدایت کارگردانی کرد و خودش هم در آن به ایفای نقش پرداخت.
او که علاقه‌مند به سینماست، می‌دانست با بالا رفتن سن، فرصت‌های بازیگری کم می‌شود به همین جهت به کارگردانی هم روی آورد ولی کارکتر مستقل او طبیعتا ترجیح می‌داد بیشتر بر سرمایه شخصی خود تکیه کند تا ناچار نشود به خواسته‌های سرمایه گذاران سینمایی تن بدهد. 
سال ۹۲ برای بازیگر مورد نظر ما سالی پر ماجرا بود ، ساخت فیلم «گناهکاران» با همراهی پسرش سام و البته سخنانی که در تاریخ جشنواره فیلم فجر کم سابقه بود.
او که آن سال در گروه داوران جشنواره فیلم فجر حضور داشت، بعد از اختتامیه جشنواره، رازی را برملا و اعلام کرد جایزه بازیگری نقش اول مرد متعلق به نوید محمدزاده بوده اما داوران را بر آن داشته‌اند که این جایزه را عوض کنند چراکه بیم آن می‌رفت مجلس، جشنواره را به هم بریزد. ولی بازیگر نقش‌های معترض، تاب نیاورد و هنوز تنور جشنواره گرم بود که سخنان او، آتشی دیگر بر خرمن آن دوره جشنواره انداخت. 
او که سه بار سیمرغ بلورین جشنواره فجر را همراه با چندین جایزه بین‌المللی به خانه برده است، به دنبال این افشاگری، سال‌ها از سینما دور ماند آن چنانکه خودش گفته است تاب تحمل مناسبات غیر حرفه‌ای آن را ندارد.
تازه‌ترین حضور او در عرصه بازیگری به فیلم «خروج» ساخته جدید ابراهیم حاتمی‌کیا برمی گردد. 
حضور او در نشست پرسش و پاسخ این فیلم که سال گذشته در روزهای عصبی و پر التهاب جشنواره سی و هشتم فیلم فجر، برگزار شد، نشان‌گر این نکته بود که او باز هم می‌خواهد سخنانی مگو بر زبان آورد چراکه قریبیان چندان اهل گفتگوی مطبوعاتی و نشست خبری نیست.

 

ادامه مطلب...
نمایی از فیلم خروج


و این چنین بود که بهمن ماه سال گذشته مقابل نمایندگان رسانه‌ها نشست و اعلام کرد که با فیلم «خروج» از سینما خداحافظی می‌کند. او که کمتر لب به گله و شکایت باز کرده است، در این نشست اما اعتراض خود را بیان کرد و گفت لوس بازی‌های مسئولان سینما او را بی‌حوصله کرده و ترجیح می‌دهد سینما را ترک کند.

 قریبیان اعلام کرد که نقش خود را در فیلم «خروج» بسیار دوست داشته و همین علاقه سبب شده سختی‌ها را به جان بخرد، مدت‌ها هدایت یک تراکتور را در شهرک سینمایی تمرین کند و با نقشی محبوب، سینما را ترک کند.

هرچند به فاصله چند ماه بعد خبر بازی او در فیلم «اکبرشاه» علی رویین تن منتشر شد، توضیح داد که قرارداد بازی او در این فیلم به دو سال و نیم پیش و قبل از فیلم «خروج» بازمی گردد و آنچه تا به حال ساخت این فیلم را به تاخیر انداخته، مسائل مالی است. ظاهرا سازندگان این فیلم بنا دارند تا زمانی که کرونا از بین نرفته، ساخت فیلم را آغاز نکنند.
اما مرداد امسال، نگارش مطلبی برای تولد مسعود کیمیایی، بار دیگر موضوع کناره گیری او و پشیمانی احتمالی‌اش از خداحافظی با سینما را بر سر زبان‌ها انداخت. داستان از این قرار بود که او برای تولد کیمیایی در یکی از نشریات مطلبی نوشت و از آنجا که معتقد بود سخنانش بدرستی منتقل نشده، تاکید کرد که خداحافظی با سینما زیباترین کاری بوده که انجام داده است.
گویا از او پرسیده بودند اگر کیمیایی بار دیگر نقشی به او پیشنهاد کند، ممکن است به سینما بازگردد و او گفته بود اگر نقشی اعتراضی باشد ولی در این وضعیت بعید است مسعود هم فیلمی بسازد.

پیشخوان

آخرین اخبار